مبانى نظرى جامعه ديني

نويسنده: سجاد فصيحى

الف - ولايت

نخستين سنگ زيربناى جامعه ديني، توحيد است که بر محور آن، جبهه‌اى متين و غيرقابل نفوذ و شکست‌ناپذير تشکيل مى‌گردد. اين جبهه همان ولايت است که در راس اين جبهه متين، ولى (عامل ارتباطى جامعه با نظام توحيدي) قرار دارد.
در چنين جامعه‌اى “در داخل، همه آحاد و جناح‌هاى ملت موظفند که با دقت و احتياطى تمام، نيروها را در يک راه و به سوى يک هدف بسيج کرده و از تشتت و تفرق که موجب هرز رفتن بخشى از نيروهاست، به شدت بپرهيزند ... بسى روشن است که حفظ و رعايت اين هر دو رويه ولايت (اتصال و ارتباط و وابستگى داخلي، جدايى و تاثيرپذيرى و عدم وابستگى خارجي) مستلزم وجود يک قدرت متمرکز است در حقيقت واحد تبلور يافته‌اى از همه عناصر مثبت و سازنده اسلام باشد (امام - يا حاکم اسلامي) و نيز مستلزم آن است که رابطه‌اى عميق و نيرومند همه آحاد امت را به شخص حاکم (امام)، يعنى محور اساسى فعاليت و نشاط عمومى جامعه پيوند زند و آنان را به او وابسته سازد ...
و در اينجاست که بعد ديگرى از ابعاد ولايت جلوه‌گر مى‌شود و آن ولايت امام و پيشواى عالم اسلام است.(17)“
ارتباط معنوي، عاطفى و فکرى جامعه با “ولي” همان پذيرش ولايت است که حاکميت “ولي” را در تمام شئون فردى و اجتماعى پذيرا شود. محوريت و مبنا بودن ولايت براى حرکتهاى جامعه دينى (اسلامي)، سبب قدرت،‌ عظمت و جهت‌بخشى همه اعمال و حرکات خواهد بود. پذيرش اين ولايت، داراى فلسفه‌اى است که حاکميت توحيدى را مى‌سازد.
در چنين جامعه‌اى هرگز تحميل عقيده و سلب آزادى وجود ندارد، بلکه جامعه دينى براساس پذيرش درونى و اعتقادى ولايت ولي، با شوق و رغبت و ميل و آزادانه آن را انتخاب مى‌کند و در دايره و حريم شريعت، از همه نوع آزادي، عقيده، بيان،‌ ارائه انديشه‌ها و عمل برخوردار است.

ب - حق‌گرايي

مبناى ديگر جامعه ديني، حق‌گرايى است که همه شئون جامعه تجليگاه حق و معنويت باشد. اسلام جريان تاريخ و حرکت بشر و هستى را منطبق بر ميزان حق مى‌داند و حق،‌ امرى منوط به آراى انسان نيست بلکه خارج از وجود انسان، حق اصالت ذاتى دارد، معيارهايى مقدس، ذاتي، ثابت و ابدى وجود دارد که جامعه دينى شکل و قواره‌اى را بر مبناى آن تنظيم مى‌نمايد.
(هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين کله) توبه، 33
منظور صريح و روشن ما از حق‌گرايى تطبيق و تنظيم تمام ساختار‌هاى اجتماعي، اقتصادي، سياسى بر معيار حقى ثابت، ابدي، زوال‌ناپذير است، که جامعه خود را براساس آن تطبيق مى‌نمايد.
در انديشه دينى در برابر حق، باطلى و جود دارد، که جامعه دينى در برابر آن به تعارض اصولى و جوهرى و بنيادى مى‌پردازد. باطل بقا ندارد، کف روى آب است و بزودى از بين رفتنى است. حق، در صورتى که معيار اصلى و ثابت و شاخص کلى جامعه دينى قرار بگيرد، خود به جريانى قوى و پولادين تبديل شده، بر پيکر باطل نواخته مى‌گردد و آن را متلاشى مى‌سازد.
(بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هوا زاهق) انبيا، 18
“مى‌کوبيم به وسيله حق بر پيکر باطل و آن را نابود مى‌سازد و ناگهان از بين مى‌رود.”
علامه شهيد مطهري، فلسفه رخداد انقلاب اسلامى ايران را که منجر به ساخت جامعه دينى مى‌شود، همين مى‌دانند:
“از نظر قرآن، نهضت‌هاى مقدس، نهضت‌هايى است که در آنها جنگ ميان حق و باطل درگير شده است؛ حق از آن نظر که حق است، نه از آن نظر که تامين کننده منافع است، باطل از آن نظر که باطل است و پوچ و مانع رشد و پيشرفت و تکامل انسان است، نه از آن نظر که بر ضد منافع اين گروه يا آن گروه است.(18)“

ج - ايمان ديني

معيار اساسى ديگر که در ساختار جامعه ديني، نقش‌آفرين است، عامل ايمان به خدا و شريعت و دين مى‌باشد. ايمان بر طبق روايت از معصومين (عليهم‌السلام) عبارت است از عقيده‌اى درونى و اقرارى زبانى و عملى جوارحي، که در قالب‌ها و پرتوهايى يافت مى‌گردد؛ همچون نماز، روزه، حج، رعايت حريم‌هاى اجتماعي، احترامات، حق‌ والدين، فرزندان، همسايه، حق خدا، حق مردم و ... اين ايمان از سر تقليد و سنت‌هاى مرسوم اجتماعى نيست، بلکه طرحى است که آگاهانه که موحدان بدان ايمان مى‌آورند و ايمان بارزترين معيار درجامعه دينى ماست، لازمه ايمان سرسپردگى عملى‌ و اخلاص است. قواره جامعه دينى قواره‌اى تبلور يافته از ايمان دينى و همين جاست که مسئله تعهد دينى مطرح مى‌شود؛ يعنى جامعه ديني، بر شالوده ايمان، تعهدات عقيدتى را سرلوحه اعمال، واکنش‌ها و حرکات خود قرار مى‌دهد. جامعه دينى عاليترين ايثار و سرسپردگى را نسبت به دين دارد تا آنجا که ساير دلبستگى‌ها را در پاى دين و ايمان قربانى مى‌کند.
منبع:روزنامه رسالت